نويسنده: احمد ضابطي جهرمي





 

اين دو نام در منابع مختلف به صورت هاي گوناگون، از جمله « مشيک و مشيانک » ، « مهلا و مهليانه » ( مسعودي )، « ملهي و ملهيانه » ( بيروني )، « ماري و ماريانه »( طبري ) « مرد و مردانه » ( شکل خوارزمي آن ) و نظاير آن آمده است.
« مشيه و مشيانه در اوستا به معني درگذشتني و فناپذير و مردم آمده است. درگات ها نيز کلمات مَشَ و مَرتَ به معين انسان و بشر درگذشتني مي باشد. »(1) ( کلمات مذکور در تفسير پهلوي به مرتم ترجمه شده که همان مردم به زبان فارسي دري امروزي است(2) و به جاي انسان عربي به کار مي رود و هم ريشه با مردن يعني درگذشتن است.(3) مَشَ در کلمه ي امشاسپند نيز به معني مرگ است و امش مخالف آن و به معناي بي مرگي است. « مر » در جزيي از واژه ي « امرداد » ( امرتات ) به معني نمردني و بي مرگ است. )(4)
مشي و مشيانه اولين زوج بشر در اساطير ايران اند ( آدم و حواي ايراني ). طبق اسطوره، چون هنگام مرگ کيومرث فرا رسيد، او بر پهلوي چپ به زمين درغلتيد و نطفه اش بر خاک ريخت. خورشيد آن را پاک و مطهر ساخت و پس از گذشت چهل سال، دو گياه با نام هاي مشي و مشيانه به صورت گياه ريواس ( ريباس ) از نطفه ي کيومرث پديد آمد.
« آن دو در آغاز آن چنان به هم پيچيده بودند که بازوهاي آن ها از پشت به شانه هايشان آويخته و اندام هايشان به هم چسبيده بود، سپس آن دو، چهره ي بشري يافتند و روح در آن ها دميده شد. »(5)
« در بندهش آمده: هنگام مرگ از صلب کيومرث نطفه اي خارج شد و به واسطه ي اشعه ي خورشيد تصفيه گرديد و در جوف خاک محفوظ بماند پس از چهل سال از آن نطفه گياهي به شکل دو ساقه ي ريواس به هم چسبيده در مهرماه و مهروز ( مهرگان ) از زمين روييد. آن گاه آن ها شکل انسان به خود گرفتند که در قامت و چهره شبيه يکديگر بودند؛ يکي نر موسوم به مشيه و ديگري ماده موسوم به مشيانه. با گذشت پنجاه سال آن دو با يکديگر ازدواج کردند و پس از 9 ماه از آنان يک جفت نر و ماده پا به عرصه ي وجود نهاد. از اين يک جفت، هفت جفت دختر و پسر متولد شد، يکي از جفت ها موسوم بوده به سيامک، و زنش موسوم به نساک. »(6) دکتر مهرداد بهار، جنس اين گياه روايس را از از جنس گياهي دانسته که امروز آن را مهرگياه مي خوانند. ( در بخش بعدي به ريواس و مهرگياه، هر يک به طور جداگانه، خواهيم پرداخت. )
اهورامزدا مشي و مشيانه را به پارسايي ستود و آن دو، خوش دل، قدم به جهان نهادند و نخستين کلمات را در ستايش او به زبان راندند.
چون مشي و مشيانه به هيئت انسان درآمدند، اهورامزدا آن ها را آگاه کرد که پدر و مادر جهانيان اند و بايد پيرو داد و دين نيکو باشند. آن دو، نخست به خداوندي هرمزد گواهي دادند (7) ، اما به فريب ديوان به گناه گراييدند، به قرباني پرداختند و نيز جامه ساختند و نخ رشتند و آهن گداختند و درخت بريدند و ظرف چوبين ساختند، با هم نزاع کردند و برهم رشک بردند. (8)
به روايت ابوريحان بيروني ( در آثار الباقيه )، مشي و مشيانه پنجاه سال زندگي کردند و از طعام و شراب بي نياز بودند و هرگز غمي در دل نداشتند، تا اين که اهريمن به صورت پيرمردي بر آنان ظاهر شد و گفت: ميوه هاي درختان را بخوريد و خود نيز به خوردن مشغول شد و نيز شرابي براي ايشان فراهم کرد و به آن ها نوشانيد و از آن روز مشي و مشيانه در رنج و بلا افتادند ( داستان آدم و حوا ). سرانجام آتش هوس، نخست در مشي و سپس در وجود مشيانه زبانه کشيد و پس از نه ماه دو بچه از آن ها زاييده شد، ولي محبت آن ها به نوزادان به حدي بود که يکي را مادر و ديگري را پدر در کام کشيد، اهورامزدا را دل بسوخت و صفت لذيذ بودن ( گوشت ) را از فرزندان آدمي سلب کرد و آن ها را به کثافت رحم آلود، چنان که از آن پس فرزندان خود را نخوردند. سپس هفت جفت نر و ماده از آن ها پديد آمد و از هر کدام طي پنجاه سال فرزنداني زاده شد و مشي و مشيانه در صد سالگي جهان را بدرود گفتند. اهورامزدا کاشتن گندم را به آن ها آموخت و آن ها را به تهيه ي لباس و پرورش ستوران و دروگري واقف ساخت.
« از فرزندان آن ها همه ي نژادهاي مردم پديد آمد و به فرمان دادار، هر نژاد در سرزميني و اقليمي به سر مي برند. ( انواع نژادهاي ايراني و انيراني. انيرانيان شامل توران، چيم، روم، تازيان، مازندرانيان و ... مي شوند. ) ديگران نيز از نژاد کيومرث پديد آمدند که برخي شکل و اندازه ي تنشان دگرگون است. کَپّي يعني ميمون، فروترين آنان است. »(9)
« در شاهنامه ي فردوسي، سخني از مشي و مشيانک نيامده و سيامک، مستقيماً فرزند کيومرث خوانده شده، در حالي که بندهش، از تن کيومرث، مشي و مشيانه و از اين دو، يسامک ( سيامک ) پديد مي آيد. »(10)

پي‌نوشت‌ها:

1- دانش نامه ي مزديستا، ص 430.
2- « مرد ( مرت ) در کتيبه هاي هخامنشي و اوستا به معني مردن است. از همين ريشه است کلماتي چون مرتيا و مشيا در اوستا که به معني درگذشتن و مردني، فناپذير و مردم آمده است. در گات ها نيز کلمه ي مَشَ و مَرتَ به معني انسان و بشر درگذشتني است. نام کَيَه مِرتَن، که در پهلوي گيومرد و در فارسي کيومرث شده، ترکيبي است از دو جزء که جزء اول گيه به معني جان و زندگي است و جزء ديگر؛ مرتن، صفت است و به معني مردني و فناپذير، که مجموعاً مي شود زنده ي فاني، يعني مردم و انسان » ( دانش نامه ي مزديسنا، صص 414 و 430 ).
3- همان، ص 430.
4- همان جا.
5- فرهنگ اساطير و اشارات داستان، ص 393.
6- دانش نامه ي مزديسنا، صص 436-435.
7- « هنگامي که مشي و مشيانه از زمين روييدند، نخست آب، سپس گياه، پس شير و آن گاه گوشت خوردند. مردم نيز چون مرگشان فرا رسد، نخست گوشت، پس شير و آن گاه از نام خوردند بازمانند و تنها تا موقع مردن آب خوردند. » ( پژوهشي در اساطير ايران، ص 181 ).
8- گناه نخستين مرد و زن در اساطير ايراني، دروغ انديشيدن و دروغ گفتن است، بدين سبب روان آن ها تا آخرين لحظه در دوزخ خواهد ماند.
9- پژوهشي در اساطير ايران، ص 75.
10- فرهنگ اساطير و اشارات داستاني، ص 393.

منبع مقاله :
ضابطي جهرمي، احمد؛ (1389)، پژوهش هايي در شناخت هنر ايران، تهران: نشر ني، چاپ اول.